عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به زمین نبستهام دل، به هوای آسمانش زدهام گـره دلـم را، به پـر کـبـوتـرانش شدهام اسیر لطـفـش، شدهام گدای نانش همه عمر برندارم، سر خود از آستانش که فقط سپردهام دل، به علی و خاندانش به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه لب آسمان هـفـتم، شده غـرق در تـرانه ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه نگران جـبرئـیـلم که شکـسـته نردبانش چه کسی دوباره نان را به فقیر میرساند؟ جریان چـشمهها را به کویر میرساند؟ خبر جناب خم را به غـدیـر میرساند؟ چه کسی سلام ما را به امیر میرساند؟ خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را مـتـحـیّـرم چـه نـامـم بـشـر خـدانـمـا را بـگـذار تا بـخـوانـم نـغـمـاتـی آشـنـا را علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که قـبـیـلۀ قـلمها، شده قـاصر از بیانش شده لطف بیدریغش، همه عمر شامل من به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش غمی از خزان نباشد که بهارمان میآید شبـی از مسیـر دریا به دیارمان میآید دم احـتضار بیشک به کنارمان میآید دو جهان بدون حیدر به چه کارمان میآید؟ نمی از فضیلتش را بشنو ز دشـمنانش: خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری که علیست اصلِ ثابت، که علیست فیض جاری که علیست جان احمد، که علیست نور باری که علیست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری زده ریشۀ ستم را، به دو دست پُرتَوانش نـشـنـیـدهاند آیـا که خـدای حـیّ سـرمـد شب و روز میفرستد صلوات بر محمد و به این دلیل روشن که علیست جان احمد رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم من و لطف بیدریغش، من و فیض بیکرانش سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم غـم او دوباره خـیـمه زده گوشـۀ اتـاقـم چه شود اگر بکاهد شـبی از غـم فراقم چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم برسد به کاروانی که علیست ساربانش به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟ به درون خانهای که مَلَک است پاسبانش به حریم او ملائک، همه گرم خوشهچینی همۀ پیمبران در، حرمش به شبنشینی پر عـطر آسمانها، شده زائری زمینی دل الـغـدیری من، شده عـاشـق امـیـنی که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش نه به من که مست اویم، مِیِ بیحساب داده به تـمام عاشـقـانش، قـدحی شراب داده نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده ز کدام باده سـاقی، به من خـراب داده؟ که هنوز هیچ مـستی ننموده امـتحـانش همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟ شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد شب بیستارهای که، فقط اوست در میانش به طواف کعبه هرکس، که به دیدۀ تَر آید همه هست آرزویش، که علی ز در درآید نظری اگر نمـاید، شب بیکسی سر آید خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش |